حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۲۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
چند خیابان را در سکوت رد کردیم. در این مدت فقط چهار تماس تلفنی داشت و حرف زد. سه تایش که میگفتند برود و کارش دارند. یکی هم شکوه بود که معلوم نبود چه میگوید و مجید به غیر از بله و چشم چیز دیگری نداشت که بگوید. بازار خیلی شلوغ بود و من و مجید مر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نسترن
10💐